در كلبه ي قلبم كه پنجره هايش به باغ گلهاي هميشه بهار باز مي شد?
در جست وجو گر كسي بودم كه بيايد و مرا از اين تنهايي مرگ بار نجات دهد?
از اين تنهايي كه جز من و شيطان كسي ديگر نبود?
منتطر كسي بودم كه بيايد و مرا از اين انتظار خسته كننده رهايي دهد?
آري او آمد و مرا از اين تنهايي و انتظار نجات داد?
آري محبوبم، عشقم، كسي كه لحظه لحظه هايم را با او سپري مي كنم و خواهم كرد?
كسي كه هميشه در كنار او هستم و هيچ وقت مرا منتظر نمي گذارد?
پس با تمام وجود مي گويم تا آسمان دلتنگي
دوستت دارم
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود